چهارشنبه یازدهم نوامبر
(هفتم آوریل 2014) از بس اوضاع مرغانه مان قاراشمیش شده که لازم میبینم گزارشی در باره اش بنویسم. اولا که آن مرغ، خروس از آب در آمد! نمیخواهید باور نکنید. ما هم بزور باور کردیم. در این یک ماه تخم که نگذاشت هیچ، شروع کرد ادای خروس در آوردن. آن اوائل خواندنش بیشتر به غر و لند شباهت داشت. ولی کم کم بهتر شد تا اینکه حالا میتواند خودش را بجای یک نیمچه خروس جا بزند، و شاید هم قوقولیش در دمدمههای صبح بحدی برسد که باعث شکایت همسایگان گردد! شکل و قیافه اش هم دارد قشنگتر و رعناتر میشود. مثل یک خروس واقعی. حالا چرا این جور شد؟ خدا میداند!
ضمنا، یک معمای دیگر هم به معادله مان اضافه شد. آن مرغی را که گفته بودم پدر مادر نوه مان جیس از او به ارث برده بودند یادتان هست؟ ظاهرا آن مرغ هم قلابی از آب در آمده بود! نه اینکه خیال خروس شدن بسرش زده باشد، نه! این یکی که من اسمش را نامرغ گذاشته بودم اصلا راضی نمیشد تخم بگذارد! این بود که جمعا تصمیم گرفتیم او را بیاوریم اینجا پیش این ناخروس به بینیم چه میشود؟ از آمدنش دو روز نگذشته بود که یک تخم تحویلمان داد! حالا بیا و درستش کن! و بعد از آن هم تا بحال روزی یک دانه تخم گذاشته. البته ما بدمان نمیآید ولی این اتفاقات عجیب و غریب اوضاع و احوال حیاطمان را خر تو خر کرده!
لابد میخواهید بدانید بعد چه میشود، بله؟ خدا میداند